درمان اختلالات جنسی ـ مقدمه
معمولاً افرادی كه برای درمان مشكلات جنسیشان مراجعه میكنند، از بیش از یك اختلال، رنج میبرند اما یكی از این اختلالها اغلب، از بقیه مهمتر است (وینكزی، 2009). بنابراین هنگام درمان اختلالات جنسی باید اولویتهای درمانی را در نظر داشت و پس از تشخیص اختلالات، آن اختلالی را كه به نظر، مهمتر از بقیه میرسد در دستور كار درمان قرار داد. به عنوان مثال، مراجع زیر را در نظر بگیرید. به عنوان مثال، مراجع زیر را در نظر بگیرید.
كیوان، مردی 45 ساله است كه اخیراً برای درمان به یك كلینیك درمان مشكلات جنسی، مراجعه كرده است. او تا 10 سال پیش، كاملاً از نظر جنسی سالم بوده است. تا اینكه در سالیان اخیر، فشار كار روی او خیلی زیاد میشود و برای ادامه فعالیتش در شركتی كه هماكنون مشغول به كار است باید مجدداً امتحان بدهد تا شایستگیاش برای این پست مدیریتی، دوباره احراز شود. مشكلش از آنجا شروع شد كه در 50% مواقع، با مشكل نعوظ در هنگام مقاربت جنسی، مواجه میشد، این مشكل به تدریج به 80% مواقع رسید. علاوهبراین، وی از مشكل انزال زودرس نیز رنج میبرد و تنها مدت كوتاهی بعد از شروع مقاربت جنسی با آلت تناسلی نیمهافراشتهاش، به اوج لذت جنسی میرسد و انزال میكند. همچنین در طول 5 سال اخیر، میل و علاقهاش به فعالیتهای جنسی را نیز از دست داده است. بنابراین وی در حال حاضر، به طور همزمان دارد سه اختلال را تجربه میكند؛ 1) اختلال نعوظ، 2) اختلال انزال زودرس و 3) اختلال میل جنسی كمكار مردان.
درمان اختلالهای جنسی در طول 40 سال گذشته، دستخوش تغییرات زیادی شده است. در نیمه اول قرن بیستم، درمان ایندسته از اختلالات، بیشتر توسط درمانهای بلندمدت روانتحلیلگری، صورت میگرفت. درمانگران این حوزه، معتقد بودند علت ایجاد اختلالهای جنسی، عدم تحول صحیح دوره روانی ـ جنسی بوده است. بنابراین از تكنیكهایی مانند تداعی آزاد، استفاده میكردند تا مراجعان، مجدداً نسبت به خود و مشكلشان بینش حاصل كنند و بتوانند مشكل را حل كنند. اگرچه انتظار میرفت تغییرات وسیع شخصیتی، منجر به درمان اختلالات جنسی شود، روانتحلیلگری، اغلب، شیوه درمانی ناموفقی بود (برگلر، 1951).
در فاصله سالهای 1950 تا 1960، رفتاردرمانگران، تكنیكهای جدیدی را برای درمان اختلالات جنسی، پیشنهاد كردند. معمولاً تلاش آنها متمركز بر كاهش ترسی بود كه به نظر میرسید در ایجاد و درمان اغلب مشكلات جنسی، نقش داشت. بنابراین آنها برای كاهش این ترس، از تكنیكهای آموزش تنآرامی و حساسیتزدایی منظم استفاده میكردند (لازاروس، 1965؛ ولپه، 1958). این رویكردها، تاحدودی، موفق بودند اما در درمان مواردی كه مشكلات اصلی مراجع عبارت بودند از وجود اطلاعات غلط، نگرشهای منفی و عدم تكنیكهای مؤثر جنسی، كارآمدی آنها زیر سؤال میرفت (لو پیكلّو، 2002).
در سال 1970 با انتشار كتاب برجسته «بیكفایتی جنسی انسان»[1] توسط دو تن از پیشگامان حوزه جدید درمان اختلالات جنسی، یعنی مسترز و جانسون، انقلابی در درمان این اختلالها رخ داد. برنامه درمانی كه آنها برای مشكلات جنسی، ایجاد كرده بودند، رویكرد پیچیدهای شامل استفاده از مداخلات مدلهای متنوع، از قبیل شیوههای شناختی ـ رفتاری، خانواده و زوجدرمانی سیستمی بود (مككارتی و مككارتی، 2012). هدف از درمان مشكلات جنسی، كمك به مراجعان برای داشتن عملكرد بهتر جنسی در زندگی و افزایش میزان رضایت از روابط جنسی و افزایش بهزیستی روانشناختی است (كازین، 2011). در سالهای اخیر، مداخلات زیستشناختی، خصوصاً دارودرمانی به مداخلات درمانی حوزه مشكلات جنسی، اضافه شده است (بری و بری، 2013).
نظرات